جدول جو
جدول جو

معنی نرخ گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

نرخ گذاشتن(عَ شُ دَ)
نرخ نهادن. اسعار. تسعیر. (یادداشت مؤلف).
- نرخ گذاشتن روی چیزی و متاعی، تقویم کردن. قیمت کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو گذاشتن
تصویر فرو گذاشتن
پایین گذاشتن، پایین انداختن، پایین آوردن
مهمل گذاشتن، اهمال کردن، کوتاهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو گذاشتن
تصویر گرو گذاشتن
چیزی را به عنوان گرو نزد کسی گذاشتن، گرو گذاردن، گرو نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا گذاشتن
تصویر فرا گذاشتن
رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مضایقه کردن کوتاهی کردن، مهمل گذاشتن اهمال کردن، ضایع کردن، صرف نظر کردن گذشت کردن، ترک کردن، رخصت دادن اجازه دادن، آزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را بعنوان گرو نزد کسی گذاشتن گرو نهادن، یا ریش به گرو گذاشتن، واسطه اجرای عملی شدن با خواهش
فرهنگ لغت هوشیار
براثر ترس کاملا عاجز و زبون شدن: من کیم صائب، که دست از آستین بیرون کنم در بیابانی که ناخن میگذارد شیرها. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
Bequeath
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
Border
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
Name
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nommer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
délimiter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
fronterizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
lasciare in eredità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benennen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
обмежувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benoemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
begrenzen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
遗赠
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
називати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
wyznaczać granicę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
zapisać w testamencie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
называть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
ограничивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
заповідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
abgrenzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
vererben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nombrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
завещать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nomear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
delimitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی